در میان ما آیا کسی وجود دارد که مرا پاسخ دهد، به کجا میرویم؟
هم کرههای عزیز چه میکنیم؟
دیگر بس است ، جنگ بس است خون کافی است
هر لحظه و به هر جا تکهای از معرفت و مهربانی را فروختیم
راستی عشق و شعور را کجای تاریخ جا نهادیم؟
باید آنها را دوباره بیابیم اما کجا!
در تخت جمشید طعمه حریق شد یا کورههای آدم سوزی!
در هیروشیما مدفون است یا حلبچه
ویتنام یا رواندا
مبادا اروند آن را با خونابه جوانان کشورم به خلیج فارسی ریخت
که این روزها جز دوم نام همیشهاش ، قاتق نانمان شده
یاری دهید بدنبال آدمیت ، کجای را بکاوم!
اوین یا ابوغریب؟
در کدامیک انسانیت بیشتر تحقیر شد؟
شام آخر باکرههای اوین یا انباشتههای گوشت و عریانی و شرم در ابوغریب.
امید را چه کردیم؟ آن را کجا بیابم!
در قلب زنان بوسنیائی ، که بدلیل شرطبندی بر جنسیت جنین ، شکمشان را
میدریدند!
یا دو دو چشمان جوانک اسیر، که در انتظار سلاخی بود.
چه کردیم ، چه میکنیم
گاه شکستیم و گاه شکاندیم
گاهی سوختیم و گاه سوزاندیم و همچنان میسوزیم
رهکارهایمان بوی هراس میدهد
چراغمان روشن است اما کسی خانه نیست
کودکان را چه کنیم!
غنچه هائی که در صفآرائی حیاط مدرسه بجای عشق ، شالوده ذهنشان با زنده باد و مرده باد بنا میشود و یا در جعبه جادوئی ، بهت زده میبیند
انسان را به مسلخ میبرند یا خون و جنگ و انفجار
آیا میتوانند فردا پیامآور صلح باشند؟
چه باید کرد
بدور از جنگ و انتقام
شکنجه و کشتار
آدمیت را با آمیزهای از صلح و عشق ، چگونه احیا کنیم
کسی مرا پاسخ دهد به نجوا، مبادا آن ذره از معرفت و آدمیت که بجا
مانده ، برای رخ در نقاب کشیدن ، تاریخ را گواه آورد.